ما را به سخت جانی خود این گمان نبود....
عزیز من !همیشه عزیز من!
می دانی که هیچ وقت نتوانستم دلتنگی ات را ببینم.دل نگرانی معصومت را.یادت هست.ظهر آن جمعه!روبروی خانه پدر و مادرت،صدای اذان می آمد،من بی مقدمه گفتم اگر روزی اینها نباشند!مادر و پدر من نباشند،چه کنیم؟یادت هست؟تو چشمانت را بستی و آرام گفتی خدایا من مرگ هیچ عزیزم را نبینم
و من دیدم
دعای تو بر بال فرشتگان بر طاقی آسمان نشست ................................
نیمه های آذر هیچ سالی را به جز این سالها به یاد ندارم.هوا همیشه اینطور آلوده و ابری و دلگیر بود؟آذر که شروع می شود تپش های دلم را می شنوم!بد اخلاقی های بی دلیلم را می بینم و گریه های بی بهانه مخفی ام و بغض هایی که هی می خورم و خنده های مسخره ای که نفهمند چه می گذرد ...............
راستش را بگویم!امسال سال سختی بود،حدیث امام محمد باقر را هر جا که بتوانم می نویسم و می خوانم تا شاید اندکی اثر کند در دلم:
"به تو خیانت می کنند
تو مکن
تو را تکذیب می کنند
آرام باش
تو را می ستایند
فریب مخور
تو را نکوهش می کنند
شکوه مکن
مردم شهر از تو بد می گویند
انوهگین مباش
همه مردم تو را نیک می خوانند
مسرور مباش
آنگاه تو از ما خواهی شد................."
دلتنگی را هیچ اکسیری نیست اما غم نبودن تو به وجودم وزن می دهد و من احساس می کنم چقدر دلتنگی ها و دلگیری های دیگر کوچک و حقیر است و این را دوست دارم...........
مهربان من !
"مرگ مساله ای نیست اگر به درستی زندگی کرده باشی"و من احساس می کنم بودن کوتاهمان در کنار همدیگر روح کوچک مرا آماده مبارزه کرد.........
یک سال دیگر هم دارد می آید و من خوشحالم که یک سال دورتر شده ام و شاید چند سال نزدیکتر!
سالگرد رفتنت همزمان شده با عیدی که برایمان عزیزترین است ،عید اعتقاد و باورمان،عید ایمانمان،
برای او کاری ندارد برآورده کردن هر آرزویی که برایمان خیلی بزرگ است!
و من آرزو می کنم همه ما شیعه واقعی سیره علوی باشیم روزی که پرده ها کنار می رود...........
برای همه ما دعا کن
به علی می سپارمت
فاطمه
آذر ۸۸
*این شعر را دوست داشتم........