مردنش که تلخ نبود،زیباترین صحنه ای که دیدم صورت کبود و چشمان بسته اش بود که از کشوی سردخانه بیرون آورده بودند،آرام،بی دغدغه و پایان همه خستگی ها...........
خیانتش هم زیبا بود،اعتراضی خاموش و مظلومانه،فریادی عمیق،معصومانه و پاک.....
انتهایش هم معرکه بود،همه رفتند دنبال کار خودشان،تلاششان برای بیرون آوردن ماشین از شن های کنار دریا نمادی از تلاش برای بازگشت به زندگی است
کجای این تلخ است؟؟
طبیعت است دیگر،سرشت غالب آدمی این است که خود را درگیر مشکلات هم نوعش نمی کند،هزار و یک شعار هم که بدهی پای عمل که برسد مصلحت اندیشی،محافظه کاری،خودخواهی و هزار و یک دلیل تو را از ایثار باز می دارد
همین من!!
چقدر حاضرم برای آنها که ادعا می کنم دوستشان دارم فداکاری کنم؟تا کجا؟مرزش؟محدوده اش.....
طبیعت است دیگر!!
زیبایی اش به خشونت و مهر توامانش است....
                                                         دریافت من از فیلم شیرین و قابل تامل "درباره الی"
 
*محبت های هیچکس مانند او در طول این مدت اینگونه آزارم نداده بود،می گویم آزار و بخوانید عذاب وجدان!!چیزی از او نمی دانم و چیزی از من نمی داند.تنها محبت بی حسابش دارد مرا خفه می کند،زمانی نه چندان دور سخن نمی گفتیم و در سکوت فکرهای هم را می شنیدیم،امروز حرف هم که می زنیم برای هم غریبه ایم!!دنیاست دیگر...........
دلم سرگردان تصمیم است،نمی دانم باید این دوستی پایان تلخ داشته باشد یا گرفتار تلخی بی پایان شود............
*من دیوانه ام،یعنی گاهی به سرم می زند کارهای بی منطقی می کنم،فقط به این خاطر که از دلش تصویر های قشنگ در می آید و می میرم برای دیدن این طور تصمیم ها و البته بیشتر وقتها هم پشیمان می شوم که دیدن یک تصویر قشنگ واقعا می ارزید به این که من بزنم حال یک کسی را بگیرم و این طور ظالمانه آزارش بدهم؟اما باز هم پیش می آید که بزند به سرم و کاری بکنم که باز هم آخرش مجبور بشوم این را از خودم بپرسم
برای این است که می گویم من دیوانه ام و اگر کسی نتواند با من زندگی کند باید بهش حق داد
"قسمتی از رمان کافه پیانو"
*پیروزی طعم گس و شیرینی دارد،مثل طعم خرمالو..........

*به خدا کز غم عشقت نگریزم نگریزم
وگر از من طلبی جان نستیزم نستیزم
قدحی دارم بر کف به خدا تا تو نیایی
هله تا روز قیامت نه بنوشم نه بریزم

 

 *عنوان شعری از غاده السمان