خدمتکار
به شکم نیمه برآمده اش نگاه می کنم و از چشمانش می خوانم که دوست دارد از او بپرسم چند ماهه است.دوست دارد حاملگی اش را بعد از این همه مدت به او تبریک بگویم.مشتاق است از کودکی که در بطنش دارد صحبت کند و فقط منتظر جمله آغازین من است.بدجنسی می کنم و خِسّت!!و خواسته اش را بی جواب می گذارم ،این دلخوشی کوچک را از او می گیرم.حتی وقتی با مادرم در مورد ریزش موهایش صحبت کرد و گفت تازگی ها موهایش نمی ریزد به روی خودم نیاوردم که شنیده ام ریزش موی زنان در دوران بارداری متوقف می شود.می دانم که او احتیاج به این توجه های مسخره و ناچیز دارد،می دانم که دوست دارد دستاویزی بیابد تا با ما هم صحبت شود،می دانم که احتیاج به شنیده شدن دارد.همه اینها را می دانم اما او برای من یک شهروند درجه دوم است!!از تلاشش برای خودنمایی لجم می گیرد.همتش برای گرفتن حق نداشته اش از زندگی حرصم را در می آورد.عقده های فرو خورده چند ساله اش-که عیان و واضح است-حالم را بد می کند.حقارتش آزارم می دهد....
دلم می خواهد سرش فریاد بزنم خیلی ابله هستی اگر فکر کنی ثانیه ای می توانی بر گذر زندگی ات مسلط شوی.خیلی در اشتباهی که فکر می کنی با پس انداختن یک بچه می توانی یکی دیگر شوی.یکی که فراموش کند کار موروثی خانواده آنها خدمتکاری است.دلم می خواهد سرش فریاد بزنم می شود خودت باشی؟به خودت بودن افتخار کنی؟می شود خجالت نکشی که در خانه پدربزرگم و خیلی آدمهای دیگر کار می کنی و خرده فرمایشات مسخره آنها را انجام می دهی؟می شود بفهمی در زندگی همه چیز عادلانه نیست و تو بهتر است با این واقعیت کنار بیایی؟
می دانی!وقتی تلاش می کنی که حقیر نباشی حقارتت بیشتر به چشم می آید،وقتی تلاش می کنی حق نداشته ات را از دنیا و آدمها بگیری زندگی بخیل تر می شود!
اگر خودت باشی ،با همه ضعف هایت!با همان عزت نفس زنان فقیر ،دوست داشتنی می شوی و قابل احترام
دلم از این جان کندن می گیرد......
دلم می خواهد سرش فریاد بزنم خیلی ابله هستی اگر فکر کنی ثانیه ای می توانی بر گذر زندگی ات مسلط شوی.خیلی در اشتباهی که فکر می کنی با پس انداختن یک بچه می توانی یکی دیگر شوی.یکی که فراموش کند کار موروثی خانواده آنها خدمتکاری است.دلم می خواهد سرش فریاد بزنم می شود خودت باشی؟به خودت بودن افتخار کنی؟می شود خجالت نکشی که در خانه پدربزرگم و خیلی آدمهای دیگر کار می کنی و خرده فرمایشات مسخره آنها را انجام می دهی؟می شود بفهمی در زندگی همه چیز عادلانه نیست و تو بهتر است با این واقعیت کنار بیایی؟
می دانی!وقتی تلاش می کنی که حقیر نباشی حقارتت بیشتر به چشم می آید،وقتی تلاش می کنی حق نداشته ات را از دنیا و آدمها بگیری زندگی بخیل تر می شود!
اگر خودت باشی ،با همه ضعف هایت!با همان عزت نفس زنان فقیر ،دوست داشتنی می شوی و قابل احترام
دلم از این جان کندن می گیرد......
*نوشتن و زیاد نوشتن نثر آدم را صیقل می دهد شاید
*خیلی شخصی:گفتی صبور باش،گذر زمان همه چیز را حل می کند،فراموش می کنی،اما من می گویم گذر زمان چیزی را عوض نمی کند!حل نمی شود،ته نشین می شود شاید!حل نمی شود،عقده می شود،کینه می شود
کینه بزرگ است!مقدس است!حسی بسیار سنگین و عمیق که نمی توان به آسانی خرجش کرد!هر آدمی ارزش کین توزی را ندارد
اما تو ارزشش را داری وابستگی شیرین و دردناک من!!!!
+ نوشته شده در 2012/1/30 ساعت 11:50 توسط فاطمه