نه از تو،نه از من!!

شیخ ابو الحسن خرقانی شبی نماز کرد آواز شنود که:هان بو الحسن خواهی آنچه از تو می دانم با خلق  باز گویم تا سنگسارت کنند

شیخ پاسخ داد:بار پروردگارا خواهی آنچه از بخشش تو می دانم و از کرم تو می بینم با خلق باز گویم تا دیگر کسی سجودت نکند

آواز آمد که :نه از تو نه از من!  

می خوانمت....

می خوانمت ای آقای من !

با زبانی که لالش کرده گناهش.

پروردگارا!رازت گویم با دلی که هلاکش کرده جرمش

تو را می خوانم ای آقایم ترسان با شوق و امیدوار هراسان

خدایا!هر وقت گناهم را ببینم در هراسم وچون بنگرم کرمت را طمع ورزم

پس اگر بگذری بهترین مهربانانی و اگر عذابم کنی ستم نکردی

ای خدای من !گستاخیم بر سوال کردن همان جود وکرم توست وذخیره من با بیشرمی همان رحمت مهربانی توست وبه راستی امیدوارم که ناامیدم نکنی!

شرمنده از آنیم که در روز مکافات                              اندر خور عفو تو نکردیم گناهی 

زیستن

وجود آدمهایی که دوستشان داری و رابطه با آنها برای زندگی(زیستن)کافی است؟

انسان تنها می تواند به یک نفر راست بگوید وچون چنین شد به دیگران دروغ خواهد گفت! 

چرا بنویسم؟

تاکنون فکر میکردم نوشتن در وبلاگ یعنی حراج زدن احساس وعاطفه

چه لزومی دارد که کسی عقاید شخصی مرا بداند

حتی ترس از به رخ کشیدن افاضات ادبی مرا از وبلاگ نویسی باز می داشت

من متوسطی بودم که نداشته هایم را نباید جار بزنم ویا یک دفتر خاطرات کامپیوتری را در اختیار همگان بگذارم تا کسانی که نمیشناسمشان روح مرا تحلیل کنند

تابه این نتیجه فلسفی رسیده شده.رسیدم

آدمی بیش از هر چیز به فریب خویش نیازمند است و روح من محتاج است مخاطب از دست رفته ام را حاضر ببیند و امیدوار باشد او نیز نظری برایش بنویسد و یا ناگفته های ذهنش بخواند

خدایا !به من قدرت آن را عطا کن تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم!...............

بعد تو ........

بعد تو می نویسم 

روی یک برگ سپید

توی ظلمت توی شب

دل من

دل کس را به صفای تو ندید

بعد تو.........لاله من

توی گلدان دلم

گل شادی نشکفت!

خلاء رو فهمیدم

وقتی رفتی خلاء رو حس کردم

حضورت اینقدر  پررنگ بود که نبودنت کشنده است

عزیز جان

۶ماه۱۲روزه که نیستی یا من حضورت رو حس نمیکنم

مهربان ترینم !تنها مخاطب حرفهایم !تکیه گاهم !

بگو بی تو چگونه سر کنم؟

این حال من بی توست

بغض غزلی بی لب

افتاده ترین خورشید

زیر سم اسب شب

پیدا شو که میترسم

از بستر بی قصه

پیدا شو نفس برده !

می ترسه ازت غصه

بی وقفه ترین عاشق

موندم که تو پیدا شی

بی تو  همه چی تلخه!

باید که تو هم باشی..................

حال من بی تو

زندگی با تو افسوس بزرگی بر دل و جان من گذاشته است

که نبودنت چنین جان فرساست

نمی دانستم

نبودنت این قدر غیر قابل تحمل است...